دو دوست

شعر ،داستان،خاطره ،عکس ،اس ام اس عاشقانه و......

دو دوست

شعر ،داستان،خاطره ،عکس ،اس ام اس عاشقانه و......

چهار شمع(حتما بخونید)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

چهار شمع به آرامی می سوختند                            

 

           

محیط به قدری آرام بود که گفتگوی شمع ها شنیده می شد. 

 

نخستین شمع می گفت:                                                                                              

     

 

 

من <<دوستی>> هستم اما هیچ کس نمی تواند مرا شعله ور نگاه دارد من ناگزیر خاموش خواهم شد. 

شمع دوستی کم نورتر کم نورتر شد و خاموش گشت. 

 

شمع دومی میگفت من <<ایمان>> هستم  اما اغلب سست می گردم و خیلی پایدار نیستم. 

در همین زمان نسیم آرامی وزیدن گرفت و اورا خاموش کرد. 

 

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

شمع سوم با اندوه شروع به صحبت کرد: 

 من<<عشق >> هستم ولی قدرت آن را ندارم که روشن بمانم.مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند.  

آنها حتی فراموش می کنند که به نزدیکان خود عشق بورزند! 

و بی درنگ از سوختن باز ایستاد 

 

در همین لحظه کودکی وارد اتاق شد. چشمش به شمع های خاموش افتاد و گفت:  

شما چرا نمی سوزید؟ 

مگر قرار نبود تا انتها روشن بمانید؟ 

و ناگهان به گریه افتاد 

با گریه کودک شمع چهارم شروع به صحبت کرد وگفت: 

نگران نباش! 

تا زمانی که شعله ی من خاموش نگردد شمه های دیگر را روشن خواهم کرد. 

 من امید هستم 

 

کودک با چشم های که از شادی می درخشیدند،شمع امید را در دست گرفت و دوستی ،ایمان،عشق را شعله ور ساخت 

 

شمع "امید " زندگی شما هرگز خاموش نگردد تا همیشه آکنده از دوستی،ایمان و عشق باشید 

 

نظر فراموش نشه.............

                           

نظرات 1 + ارسال نظر
دیونه جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام
امیدوارم دوستان به این داستان توجه کنند
دوست دارم خیلی زیاد

سلام
مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد