ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
«خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در میآرد
پس، به سمت گل تنهایی میپیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟»
تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!
تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!
تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با ↓
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت
تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت
از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!
اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی ↓
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!
■
تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رفت
salam
mer30 saeid jooooooooooooooon
سلام....!
خواهش!
ندیده ای ؟!
همان انگشت که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید
یا علی
کاش این متن رو نمی خوندم.
هر وقت می خونم یاد یکی از دوستام میفتم که ۲۱ بهمن پارسال از بین ما رفت. دور از جون همه
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺮ ﺩﻭﺳﺖ !
ﮐﻨﺞ ﻫﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭﺵ ﺩﻭﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ آﺭﺍﻡ!
ﮔﻞ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮔﻞ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ !
ﺷﺮﻁ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺸﺘﻦ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﺩﻟﻬﺎﺳﺖ
ﺷﺮﻁ ﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ یک ﺩﻝ ﺑﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﯾﺎﺳﺖ !
ﺑﺮ ﺩﺭﺵ ﺑﺮﮒ ﮔﻠﯽ ﻣﯿﮑﻮﺑﻢ ﺭﻭﯼ ﺍﻥ ﺑﺮﮒ
ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ !
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻧﭙﺮﺳﺪ ﻫﺮﮔﺰ !
ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ...
salam
mamnun az sheri ke gozashte boodi
besiyar khoshnood shodam az hozoore shoma