»» وداع از لبان پدر فاطمةالزّهرا؛ رسول الله محمّد مصطفی(ص)
جابر بن عبدالله انصاری، میگوید: در جمعه آخر ماه رمضان نزد رسول خدا-ص رفتم، هنگامی که چشم آن حضرت بر من افتاد فرمود: ای جابر! این جمعه آخر ماه رمضان با آن وداع کن و بگو: «خدایا! این رمضان را آخرین روزه ما قرار نده و اگر چنین مقرّر کردی، ما را مورد رحمت خود قرار ده و محروممان مساز».
هر کس این را بگوید، به یکی از دو امر نیکو میرسد: یا آنکه طول عمر مییابد و ماه رمضان بعدی را درک میکند، و یا آنکه مورد بخشش و رحمت خدا قرار میگیرد. است. (بحار الانوار، جلد 98، ص 172)
»» وداع از لبان سیّدالسّاجدین؛ امام زین العابدین(ع)
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ؛
بدرود ای ماهی که برای گناهکاران به درازا کشیدی و برای دلهای مومنان زود گذشتی...
بدرود... (صحیفه سجادیّه. نیایش45؛ در وداع ماه مبارک رمضان)
»» وداع گنهکارانه
رمضان میرود و می برد از کف ما
آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما
رمضان رفت و دریغا که به امضاء نرسد
طاعتِ ناقص ِ ما، روزه ناقابل ما
رمضان، عقده گشا بود گنه کاران را
وای اگر او رود حل نشود مشکل ما
وای بر ما اگر از این همه نعمت نبوَد
جز یکی جرعه آب و لب نان حاصل ما
(مؤید)
آیا میدانستید که در ایران باستان و در آئین پنج هزار ساله مهر(میترائیسم) روز یکشنبه مهرشید نام داشته که منظور از مهر میترا یا مهر خدای بزرگ آئین میترائیسم و معنی شید آفتاب و روشنایی میباشد یعنی
مهرشید روز مهر و آفتاب یا روشنایی بوده و امروزه در تقویم میلادی این روز sunday نام دارد که دقیقا به معنی روز آفتاب میباشد . و اینک بقیه روزهای هفته:
کیوان شید =شنبه
مهرشید =یکشنبه
مه شید =دوشنبه
بهرام شید =سه شنبه
تیرشید =چهارشنبه
هرمزشید =پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه=جمعه
نام روزهای هفته در ایران باستان
اینک با بررسی ریشه های این واژگان به این برآیند ساده میرسیم:
کیوان شید = شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان
------------------------------------------------------------------
مهرشید = یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = خور (خورشید) = مهر
------------------------------------------------------------------
مه شید = دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه
------------------------------------------------------------------
بهرام شید = سه شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god of war = Mars = بهرام
------------------------------------------------------------------
تیرشید = چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
------------------------------------------------------------------
هرمزشید = پنجشنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
------------------------------------------------------------------
ناهیدشید یا آدینه= جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهی
باور کنید به دور از تعصب میگویم تمامی دنیا وامدار نیاکان ما میباشد.
Greetings to all friends who are kind to their house and asked me to e-mail messages that they really ashamed to say that I do not me to afford it and I'm asking you that thanks to your and the contents of your I read the blog.
با سلام به همه دوستانی که لطف دارند نسبت به کلبه خودشون و از من درخواست ارسال مطالب به ایمیل هایشان دارند باید بگم که وقعا شرمنده اصلا برام امکانش نیست این کار رو انجام بدهم و از شما درخواست دارم که لطف کنید و خودتون سر بزنید و مطالب رو در وبلاگ مطالعه کنید .
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
که از شرم نبود شادپیغامی،
میان کوچهها سرگشته میچرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟
تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیدهام در تو!
که عاشق بودهام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته میخوانی