دو دوست

شعر ،داستان،خاطره ،عکس ،اس ام اس عاشقانه و......

دو دوست

شعر ،داستان،خاطره ،عکس ،اس ام اس عاشقانه و......

عاشقانه

عشق یعنی


عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان " تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن



عشق پایان خوشی نیست برای من و تو


کاش نزدیک شود فاصله های من و تو


باز هم نام تو فریاد شده بر لب من


کی به هم می رسد اینبار صدای من و تو؟!


تو نپرس از من و من از تو نخواهم پرسید


بی جواب است از این لحظه چرای من و تو


بعد عمری دلمان خواست که با هم باشیم


شاید اینبار نمی خواست خدای من و تو...


همه گفتند تو لیلایی و من مجنونُ نه!


قصه ها هم نرسیدند به پای من و تو


عاقبت از غم هم روی زمین می پوسیم


کاش یک غنچه بکارند بجای من و تو


 










دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است


سکوت از کوچه لبریز است


صدایم خیس و بارانی است


نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است







 



ما را همه ره ز کوی بد نامی باد .................وز سوختگان بهره ی ما خامی باد 
نا کامی ما چو هست کام دل دوست......................... کام دل ما همیشه ناکامی باد

امروز برای من شرابی ای عشق ................هرچند که از پایه خرابی ای عشق
یک لحظه اگر حال خوشی می بخشی............... یک عمر برای دل عذابی ای عشق






ای اشک دوباره در دلم درد شدی .................تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت ...................گفتند دگر گریه نکن مرد شدی


یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد................... بغضی نفس و گلوی او را آزرد
می خواست که عشق را نمایان نکند................... اشک آمد و باز آبرویش را برد

حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم.......................بدجور شکسته ست دلم حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز.................... از حس پریدن پرم و بال ندارم

هر سو که نگاه میکنی دیوار است ....................مزد همه در آخر خط آوار است
پیدایش زندگی ما از آغاز.................................... بر پایه ی رنج بردن و تکرار است

پاییز شدم تا تو بهارم بشوی ....................پرونده ی سبز روزگارم بشوی
ای عشق چرا مثل دلم زرد شدی؟...................... من صبر نکردم که دچارم بشوی

در راه تو بی اراده رفتن خوب است ....................در چشم تو بی افاده رفتن خوب است
جایی که همه فکر سواری هستند .............................دنبال دلم پیاده رفتن خوب است


عمریست غم و درد نشانم داده .........................در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم........................... هر بار مرا دیده تکانم داده

کاری نکنی که جنگ آغاز شود .....................حال من و تو دوباره ناساز شود
وقتی همه در سینه کبوتر داریم .................درب قفس گرگ چرا باز شود

با چشم سیاه آمد و رنگم کرد .......................با رنگ نگاه خود هماهنگم کرد
وقتی که به چشم های من زل زده بود............ دل فکر بدی کرد و خدا سنگم کرد



نشود فاش کسی انچه میان منو توست


 


تا اشارات نظر نامه رسان منو توست


گوش کن با لب خاموش سخن میگویم


پاسخم گو به نگاهی که زبان منو توست


روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید


حالیا چشم جهانی نگران منو توست


گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید


همه جا زمزمه ی عشق نهان منو توست


اینهمه قصه ی فردوس و قضای بهشت


گفتوگویی و خیالی ز جهان منو توست


نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل


هر کجا نامه ی عشق است نشان منو توست


سایه از اتشکده ی ماست فروغ مه و مهر


وه از این اتش روشن که به جای منو توست



 


  |

ای شب از رویای تو رنگین شده


 


سینه از عطر توام سنگین شده


ای به روی چشم من گسترده خویش


شادیم بخشوده از اندوه بیش


همچو بارانی که شوید جسم خاک


هستیم از الودگی ها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من


اتشی در سایه ی مژگان من


ای ز گندم زارها سرشارتر


ای ز زرین شاخه ها پربارتر


ای در بگشوده بر خورشیدها


در هجوم ظلمت تردیدها


ای دو چشمانت چمنزاران من


داغ چشمت خورده بر چشمان من


پیش از اینت گر که در خود داشتم


هر کسی را تو نمی انگاشتم






 


 


همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،  


همیشه دستهایی بود  که دستهای سردم را گرم میکرد


همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،  


همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد


همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد


حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند  


و نه طبیبیست که مرا درمان کند


همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار


امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست


امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست


شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم


همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ،


همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد


آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ،  


بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!


آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد...


تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،


تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم


همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ،


همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ،


اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟


یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهایی


دیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ،


میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم!


نظر یادتون نره دوستان

نظرات 1 + ارسال نظر
مــــداد قــــرمــــز جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ http://www.red-pencils.blogsky.com

منو با اسم .•* شهــر قصــه های مــن *•. لینک کن
ممنون

سلام
لینک شدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد